بي طاقت
تاريخ : پنج شنبه 14 دی 1391برچسب:, | 20:36 | نويسنده : Asrin

خــواستم چشــم هایت را از پشت بگیرم...

دیدم طــاقت شنیدن اسم هایی که می گویی را ندارم!

 



دير كرده
تاريخ : پنج شنبه 14 دی 1391برچسب:, | 20:4 | نويسنده : Asrin

آیینه پرسید که چرا دیر کرده است؟

نکند دل دیگری او را اسیر کرده است,

خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است تنها دقایقی چند تاخیر کرده است,

گفتم امروز هوا سرد است شاید موعد قرار تغییر کرده است,

خندید به سادگیم آیینه و گفت:

... احساس پاک تورا زنجیر کرده است...

گفتم از عشق من چنین سخن مگوی

گفت خوابی سالها دیر کرده است,

در آیینه به خود نگاه میکنم, آه! عشق تو عجیب مرا پیر کرده است,

راست گفت آیینه که منتظر نباش,

او برای همیشه دیر کرده است 



يه روزي.....
تاريخ : چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:, | 21:24 | نويسنده : Mehrdad S


مــَن یــــه روزے دخــــترے بـــودَم کــه از تـــه دل مــے خَـــندیدَم...!!!


مــــَن یـــه روز آروم تــــَرین اعــــصآب دُنیـــآ رو دآشــــتَم...!!!


اکــــنون بــے آنکـــــه شآد بـــآشَــم نـــفس مــے کشَـــم...



بـــے آنکــــه شآد بآشــــم زیــــر بآرآن رآه مـــی رَوم...



بــے آنکـــــه شآد بآشــــم زنــدگــے مــے کـــــُنَم...



دیگـــــرآن از کـــنآرم عبــــور مـــے کـننـــد...


ســــرد و سنگـــــین... بــے آنکــــه نآمــــم رآ بــه خآطـــر بیآورنــد... جــورے عبـــــور مـــے کننــد



کــــه انگـــــآر مـــن نیســـــتم....



حـــــرفــے نیــــست...فقـــط خســـته ام ...



مــن دخــــــترے هـــستم کـــــه بآتمـــــآم تـــوآن بآ ســـرنوشـــت مــے جنگـــــد...



وچــــه جنگــــ نآبـــــرآبرے...


مـــن خـــــسته ام ولـــے مــَغــــــلوب نخــوآهــــَم شــــُد...!!!

 



بعضی وقتا.....
تاريخ : چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:, | 21:18 | نويسنده : Mehrdad S

بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی ...


دلت بگیره ولی دلگیری نکنی ..


شاکی بشی ولی شکایت نکنی ...


گریه کنی اما نذاری اشکات پیدا شن . . .


خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری ..


خیلی حرفارو بشنوی ولی نشنیده بگیری !


خیلی ها دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی . . .


 



اي كاش...
تاريخ : چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:, | 21:8 | نويسنده : Mehrdad S


ای کاش عشق جرم بود تا به خاطر مجازات نشدن گرفتارش نمی شدیم
ای کاش ...آدما از کینه ونفرت خالی می شدن وپرمی شدن از عشق
ای کاش.... توی سرزمینی زندگی می کردیم خالی از دورنگی
ای کاش.. همیشه باران می باریدکه اشک هارانامردان نبینند
ای کاش نه سلطانی بود نه گدایی همه دریک سطح بودند
ای کاش نسیم صبح گاهی روح آلوده مارو پاک می کرد
ای کاش به جای متنفر کردن آدما اونارو عاشق کنیم
ای کاش... دنیا پر بود از فرشته های مهربون
ای کاش... هیچکی هرگز خیانت نمی کرد
ای کاش.. قلب ها درسینه ها حبس نبود
ای کاش .آدما فقط آدم باشن نه نامرد
ای کاش. محبت در دلها اثر داشت
ای کاش.. گهواره ام گورم بود
ای کاش



بـــﮧ درک !
تاريخ : چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:, | 20:57 | نويسنده : Mehrdad S

 

رفــتــﮧ ای ؟

بـــﮧ درک !

هنــوز هم بهـــتریــن هـا وجـــود دارنـــد

دنــبال ڪسی خواهــــم رفــت ڪــــﮧ مــرا

بـــﮧ خاطـــر خــودم بــخواهـد

نـه زاپــاسی برای بازیـچـه بودن



بـــــارآטּ
تاريخ : چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:, | 20:55 | نويسنده : Mehrdad S

زير ِ بـــــارآטּ مے ايستَم

ميگويَند مــُـــב است ايـטּ روزهـــآ
عشـــــق بازے زير ِ بارآטּ

با اشڪ هاے ابـــــر ....

בل نِمے سوزانَم بَراے ابرے ڪﮧ اَز شِدت گِريــﮧ

بــﮧ هِقـــــ هـِــــق افتاده است

בِلَم بَراے خُـــــوבَم مے سوزَد

كه از فِشار בِلتَنگــــــے

خيلي وَقت است نَفَسَـــــم بُريده بُريده  است


سليقه ی عشقم!!!
تاريخ : چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:, | 20:25 | نويسنده : Asrin

بوي خاكِ كتاب حافظ...!
ديدن برنامه ي تلوزيوني مورد علاقه....!
رسيدگي به درس ها....!
زنگ زدن به دوستان قديميِ نامرد....!
احوال پرسي از خاله ي مريض....!
پرسيدن برنامه ي امشب دوستان در حالي كه مهم نيست....!
درد دل كردن با هر بي سر و پا.....!
سيگار هاي دوست داشتني....!
فرار از تنهايي...فرار از چيزايي كه تورو به يادم ميندازه....!
گريه قبل خواب...خنده توي جمع....صداي دل نشين adele !!!
دلهره بعد از هر صداي زنگ....!
خوشبختي فراموش شده !!!
من اينارو خودم انتخاب نكردم.....!
سليقه ي عشقمِ بهم مياد ؟؟؟



ثابت كن اگه دوسم داري
تاريخ : چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:, | 20:13 | نويسنده : Mehrdad S
پیدا کــــــــردن کسی که بهت بگه دوسـت دارم سخت نیست
پیدا کــــــــردن کسی که
واقعا بهت ثابت کنه دوست داره سختــه...!!!





من همينم
تاريخ : سه شنبه 12 دی 1391برچسب:, | 21:37 | نويسنده : Asrin

من همینم زنی در تکاپوی رهایی از خویش،تشنه جدایی از افکار هرزه ام،هی رفیق صحبت از چیزهایی میکنم که تو نمیتوانی درکش کنی،سخت است فهماندن عقایدی که تلخ هستند ...ولی هستند چیزهایی که تو از آن خبر نداری،چیزهایی که حتی توان فکر کردن به آن را نداری،تفاوت ها بین ما غوغا میکند زود قضاوت کردی!!!‏

 



تاريخ : سه شنبه 12 دی 1391برچسب:, | 15:11 | نويسنده : Mehrdad S

کاش مخابرات
یه روز صبح بهت اس ام اس میداد:
مشترک محترم و عزیز ما،
شما قبلا در طول روز فلان شماره رو دویست بار میگرفتی
اس ام اس که حرفش رو نزن،
اینقدر زیاد بود که ما حساب کتابش از دستمون در میرفت
حتی بعضی اوقات اس ام اس هاتون اینقدر خوشگل بود
که برا خودمون سیوش میکردیم
حتی یه شب، ( زمستون بود فکر کنم)، اینقدر حرفای خشگل خشگل میزدین و ما هم هی گوش میدادیم
که پای تلفن خوابمون برد،
یادمون رفت بقیه پول تلفن شما رو حساب کتاب کنیم
حالا مشترک محترم و عزیز،
چی شده که این روزا دیگه خبری ازت نیست؟
چیزی شده؟
چرا اون شمارهه رو دیگه نمیگیری؟
یه اس ام اس خالی هم حتی نمیدی
منِ مخابرات، اون دوره رو باهاتون زندگی کردم، حقمه که بدونم
تو هم اس ام اس بدی بگی:
بیخیال رفیق،
این روزا هم میگذره.....

کاش مخابرات
یه روز صبح بهت اس ام اس میداد:

مشترک محترم و عزیز ما،
شما قبلا در طول روز فلان شماره رو دویست بار میگرفتی
...

اس ام اس که حرفش رو نزن،
اینقدر زیاد بود که ما حساب کتابش از دستمون در میرفت
حتی بعضی اوقات اس ام اس هاتون اینقدر خوشگل بود
که برا خودمون سیوش میکردیم
حتی یه شب، ( زمستون بود فکر کنم)، اینقدر حرفای خشگل خشگل میزدین و ما هم هی گوش میدادیم
که پای تلفن خوابمون برد،
یادمون رفت بقیه پول تلفن شما رو حساب کتاب کنیم

حالا مشترک محترم و عزیز،
چی شده که این روزا دیگه خبری ازت نیست؟
چیزی شده؟
چرا اون شمارهه رو دیگه نمیگیری؟
یه اس ام اس خالی هم حتی نمیدی

منِ مخابرات، اون دوره رو باهاتون زندگی کردم، حقمه که بدونم

تو هم اس ام اس بدی بگی:
بیخیال رفیق،
این روزا هم میگذره.....



خيانت
تاريخ : جمعه 24 آذر 1391برچسب:, | 23:43 | نويسنده : Mehrdad S

http://www.up.98ia.com/images/1e4gd2rhb2jrwwal90j.jpg

در همین اطراف شهر کسانی هستند که تا دیروز میگفتند

بدون تو حتی نفس هم نمیتونم بکشم اما امروز

در آغوش دیگران نفس نفس میزنند



حسرت....
تاريخ : جمعه 24 آذر 1391برچسب:, | 23:38 | نويسنده : Mehrdad S

حسرت


چیزی نیست که من بخورم


حسرت


اون چیزیه که به دلت میذارم …



لياقت....
تاريخ : جمعه 24 آذر 1391برچسب:, | 23:33 | نويسنده : Mehrdad S

http://naghmehsara.ir/wp-content/uploads/2012/09/Naghmehsara.ir87gf5.jpg

ايـن تــو نيستي که مرا از يـاد برده اي


ايـن منـــم که به يـادم اجـازه نمي دهم


حتـــي از نزديکي ذهـن تــو عبور کند


صحبـــت از فـرامـوشي نيســــت ....


صحبــــت از ليـاقـــت اســـت !!!



داستان غم انگيز قرار
تاريخ : جمعه 24 آذر 1391برچسب:, | 21:29 | نويسنده : Mehrdad S

نشسته بودم رو نیم‌کتِ پارک، کلاغ‌ها را می‌شمردم تا بیاید. سنگ می‌انداختم بهشان. می‌پریدند، دورتر می‌نشستند. کمی بعد دوباره برمی‌گشتند، جلوم رژه می‌رفتند. ساعت از وقتِ قرار گذشت. نیامد. نگران، کلافه، عصبی‌ شدم. شاخه‌گلی که دستم بود سَرْ خَم کرده داشت می‌پژمرد.
طاقتم طاق شد. از جام بلند شدم ناراحتیم را خالی کردم سرِ کلاغ‌ها.
گل را هم انداختم زمین، پاسارَش کردم. گَند زدم بهش. گل‌برگ‌هاش کَنده، پخش، لهیده شد. بعد، یقه‌ی پالتوم را دادم بالا، دست‌هام را کردم تو جیب‌هاش، راهم را کشیدم رفتم. نرسیده به درِ پارک، صِداش از پشتِ سر آمد.
صدای تندِ قدم‌هاش و صِدای نَفَس نَفَس‌هاش هم.
برنگشتم به‌ رووش. حتی برای دعوا، مُرافعه، قهر. از در خارج شدم. خیابان را به دو گذشتم. هنوز داشت پُشتم می‌آمد. صدا پاشنه‌ی چکمه‌هاش را می‌شنیدم. می‌دوید صِدام می‌کرد.
آن‌طرفِ خیابان، ایستادم جلو ماشین. هنوز پُشتَ‌م بِش بود. کلید انداختَ‌م در را باز کنم، بنشینم، بروم. برای همیشه. باز کرده نکرده، صدای بووق - ترمزی شدید و فریاد - ناله‌ای کوتاه ریخت تو گوش‌هام - تو جانم.
تندی برگشتم. دیدمش. پخشِ خیابان شده بود. به‌روو افتاده بود جلو ماشینی که بِش زده بود و راننده‌ش هم داشت توو سرِ خودش می‌زد. سرش خورده بود روو آسفالت، پُکیده بود و خون، راه کشیده بود می‌رفت سمتِ جوویِ کنارِ خیابان.
ترس‌خورده - هول دویدم طرفش. بالا سرش ایستادم.
مبهوت.
گیج.
مَنگ.
هاج و واج نِگاش کردم.
توو دستِ چپش بسته‌ی کوچکی بود. کادو پیچ. محکم چسبیده بودش. نِگام رفت ماند روو آستینِ مانتوش که بالا شده، ساعتَ‌ش پیدا بود. چهار و پنج دقیقه. نگام برگشت ساعتِ خودم را سُکید.
چهار و چهل و پنج دقیقه!
گیجْ - درب و داغانْ نِگا ساعتِ راننده‌ی بخت برگشته کردم. عدلْ چهار و پنج دقیقه بود!!


منتظـــــــــر نبـــــــــاش....
تاريخ : پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, | 16:50 | نويسنده : Mehrdad S

بيخــــــــود منتظـــــــــر نبـــــــــاش....
تــــــــو خــــ ـــودت رفتـــــــي......
دیگـــــــــراز دلتنگــــــــي هـــــم بميـــــــرم  ..
صدايـــــت نميکنــــــم برگــــــردي..



خدایا
تاريخ : پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, | 16:42 | نويسنده : Mehrdad S

خدایا دلگیر نشو از من

ولی...

ته نامردیه دنیات



اشتباه ما
تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, | 22:27 | نويسنده : Mehrdad S
عکس عاشقانه خیانت

بزرگترین اشتباه ما این است که
گاهی‌ بعضی آدم‌ها را
بسیار طولانی تر از چیزی که لیاقتش را دارند
در زندگی‌مان نگاه می‌داریم …



چـقــــدر ســـختــــه
تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, | 22:24 | نويسنده : Mehrdad S

چـقــــدر ســـختــــه منـــطقـــــي فــكر كنــــي
وقتــــي ..
احــســـاســـاتـــت داره خـــفــت ميـــكنـــه!!!!



نَــدانستـــــ
تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, | 22:18 | نويسنده : Mehrdad S

 

 گُفتــــــــ :مَـــرا فَــرامــوش کُـטּ اَمّـــا نَــدانستـــــ
           ڪـﮧ
اَصــلـاً اَرزش ِ بـﮧ یــاد مـــانـدَטּ رآ نَــداشتـــــــ…!



استعداد...
تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, | 22:5 | نويسنده : Mehrdad S

استعداد عجیبی در شکستن داری....


قلب...غرور...پیمان...


استعداد عجیبی در نشستن دارم....


به پای تو...به امید تو...در انتظار تو....



از دست......
تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, | 21:52 | نويسنده : Mehrdad S

 

از دست عزیزان چه بگویم   گله ای نیست

                   گرهم گله ای هست   دگر حوصله ای نیست



وای اگه بدونی
تاريخ : یک شنبه 14 آبان 1391برچسب:, | 9:42 | نويسنده : Mehrdad S

وای اگه بدونی باهام چیکار کردی.. تو ک میدونستی چقدر حسود بودم و هیچوقت دلم نمیخواست دختری تو رو به اسم کوچیک صدا کنه و کاملا باهات راحت باشه و بعکس... تو الان نه تنها اسمشونو میگی بلکه یه عزیز هم بهشون اضافه میکنی..!!!

 

خدایــــا حالمو خودت شاهدی و خودت میدونی دارم آتیش میگیرم...میبینی ک این شبا تا سحر بیدارم و ازت کمک میخوام تا یا نسبت بهش بی تفاوت بشم و یا اینکه خودش بخواد مال من بشه......خداجونم اصلا منو میبینی؟ تاوان کدوم گناهمو دارم پس میدم؟ چرا روز ب روز بدتر میشم؟ خدایــــــــــــــا دستمو بگیر... خسته شدم ..............

 



می سوزونتت
تاريخ : یک شنبه 14 آبان 1391برچسب:, | 9:39 | نويسنده : Mehrdad S

بعضی وقت ها یکی طوری می سوزونتت


که هزار نفر نمیتونن خاموشت کنن ،


بعضی وقت ها یکی طوری خاموشت میکنه


که هزار نفر نمیتونن روشنت کنن .


زمانه ایست که خیلی چیزها آنطوری که بود یا باید باشد نیست ...!!

 



تل ـخ ميگُــذرב !
تاريخ : یک شنبه 14 آبان 1391برچسب:, | 9:33 | نويسنده : Mehrdad S

 

تل ـخ ميگُــذرב !

ايـטּ روزـهــآ رآ ميگـــويَــم ...

كـﮧ قَـرآر اَستـــ اَز تُـــو ...

كـﮧ آرآم ِ جـآלּ ِ لَـפـظـﮧ ـهـآيـَم بـوבي

بَـرآﮮ ِ בلَ ـم يكــ اِنـωــآטּ ِ مَعمـولـي بـωــآزم ..



دِلــ استــ دیگــر . . .
تاريخ : یک شنبه 14 آبان 1391برچسب:, | 9:20 | نويسنده : Mehrdad S

دیدنــ عکستـــ تمامــ سَهمــ منــ استـــ از " تــو "

آنــ را هـَـمــ جیــره بَندی کرده امــ

تا مـَـبادا توقـُعَشــ زیاد شــود!! ...

دِلــ استــ دیگــر . . .

مُــمکِنــ استــ فــرداخودت را از مَنــ بخــواهد!!!

 



تاريخ : یک شنبه 14 آبان 1391برچسب:, | 9:1 | نويسنده : Mehrdad S

يه وقــــتایی که دلت گـرفته ؛
بغض داری ،
آروم نـیستی !
دلت بـــراش تـنگ شده ....
حـوصله ی هـیـچـکسو نـداری !
به یــاد لحظه ای بیفت کـه...


اون هــمه ی بی قـراری هــای تـو رو دیـــد؛
امــا ....
چـشمـاشـو بست و رفــت ... !
!!



تنهای تنها....
تاريخ : شنبه 13 آبان 1391برچسب:, | 22:43 | نويسنده : Mehrdad S

 

میخوام به سردی شبام بخندم

میخوام به پوچی فردام بخندم

                     وقتی میبینمت بادیگرونی

                     تواوج گریه هام میخوام بخندم

                                  میخوام دادبزنم تنهای تنهام

                                  میخوام وقتی میگم تنهام بخندم

 



راز ونیاز مجنون....
تاريخ : شنبه 13 آبان 1391برچسب:, | 22:30 | نويسنده : Mehrdad S

 

یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست       

عشق آن شب مست مستش کرده بود

 گفت یارب از چه خارم کرده ای؟

برصلیب عشق دارم کرده ای؟

خسته ام زین عشق دل خونم نکن

من که مجنونم تو مجنونم نکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو ولیلای تو من نیستم...!

 گفت:ای دیوانه لیلایت منم

دررگت پنهان وپیدایت منم

سالها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی

 



دلتــــــــنگ ِ اســــــــارت در آغـــــــــوشــــــت میـــــشـــود
تاريخ : شنبه 13 آبان 1391برچسب:, | 20:33 | نويسنده : Mehrdad S

تمــــــــام دنیـــــــــا هـــــــم کــــــه بگـــــــــوینــــــــــد 

تـــــــــــو مـــــــــال ِ مـــــن نیستــــــــــی ،

هــــــــزار و یــــــــک نفر هـــــــــــم که بگویـــــــند 

بــــــــــاز هــــــــم ایـــــــن دلـــــــ ِ زبـــــــــان نفهــــــــــم،

بهــــــــــانــــــــه اتــــــــ را میـــــــگیــــــــــرد 

بـــــــــاز هـــــــــم ایـــــــــن لـــــــــب هــــــــای خشــــــــک شــــــــدهـــ

بـــــــــوسه هــــــــایت را میـــــــــخواهنـــــــــد . . .

بـــــــــاز هـــــــــم ایــــــــــن 'مـــــــن'،

دلتــــــــنگ ِ اســــــــارت در آغـــــــــوشــــــت میـــــشـــود



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد